رها، آزاد، من!



یک چیز برایم مسلم است و آن هم این است که من برای نوشتن ، نیاز به یک محیط خلوت دارم. لااقل فعلا همچین چیزی است که مرا آرام می کند.

عاشق آن دقایقی هستم که فقط منم. و فقط منم که کلمات را برای روی کیبرد می لغزانم. بی هیچ واهمه ای و یا انتظاری از خوانده شدن. و این راهی است طولانی که آدم بتواند درهیاهو خلوتش را حفظ کند.

خوشحالم. عزیزم، 

کنکور نزدیک می شود و این روزها زیاد دلتنگ کتاب خانه می شوم. یاد POTF گوش دادن و اخم ها و محکم تر به دست گرفتن قلم می افتم. یاد هوای ابری ، دلی گرفته و شانه هایی خمیده و زانوهایی زخمی ولی قوی و جنگنده. به یاد تو می افتم، عزیزم.

دلم برای آن خلوت و آن همه درد که روحت را خراش می داد و همزمان جلا، می افتم.

می خواهم بنویسم از مسیری که طی می شود. بی واهمه و رها و آزاد.

اینجا من بی پرده از تو می نویسم ، عزیزم.


یه آزمون گردش مواد زدم که آخرش سرمو گذاشتم رو میز و گریه کردم. بابا سرمو نوازش کرد و گفت دفعه بعد بهتر میزنم. واقعا داشتم زیر بار افکار منفی خودم له میشدم. حس میکردم جزئیات رو یادم رفته و خب چاره ش مرور کتاب درسیه و من به این آگاهم. بهرحال، بعدازظهر دفع مواد میزنم ببینم تو اون چه جوریم و فردا هم مرور کتاب درسی.

ریاضی و فیزیک واقعااا خوبن. کاملا خستگیم درمیاد ولی شیمی رو هم باید رو زمان کار کنم به علاوه مرور جزئیات. 6تا درس آخر دینی یازدهم هم انگار طلسم شده بودو تست هاش رو نزذه بودم، یه جورایی تقصیر قلم چیه، چون من متن کتاب رو بلدم و میرفتم سر آزمون و 87 اینا میشد درصد و درنتیجه هی به تعویق مینداختم، خلاصه که دیروز و پریروز طلسمش شکست و خوندمش و تست زدم و الان خیالم کمی راحته.

باید موج دینی رو هم سفارش بدم و با اون مرور کنم. نمیدونم موج زیست روهم بگیرم یا نه! آخه بعد تموم کردن فاگو باید فصل آزمون رو بزنم و نمیخوام دور خودمو شلوغ کنم. تصمیم میگیرم به زودی.

 

PS: داشتم یک سری افاضات تو مهمونی دیشب درباره علم و رشته های علوم پایه و اینها می کردم و بحث قبلی درباره بورس و سهام و این چیزا بود، یکهو همه ساکت شدن و سرها چرخید سمت من، بعد برادرم با یک حالت کسل گفت: این مائده کلا همش تو همین خط هاست! :دی و بعد دوباره به بحثشون درباره بورس ادامه دادند. :)))))


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها