یک چیز برایم مسلم است و آن هم این است که من برای نوشتن ، نیاز به یک محیط خلوت دارم. لااقل فعلا همچین چیزی است که مرا آرام می کند.
عاشق آن دقایقی هستم که فقط منم. و فقط منم که کلمات را برای روی کیبرد می لغزانم. بی هیچ واهمه ای و یا انتظاری از خوانده شدن. و این راهی است طولانی که آدم بتواند درهیاهو خلوتش را حفظ کند.
خوشحالم. عزیزم،
کنکور نزدیک می شود و این روزها زیاد دلتنگ کتاب خانه می شوم. یاد POTF گوش دادن و اخم ها و محکم تر به دست گرفتن قلم می افتم. یاد هوای ابری ، دلی گرفته و شانه هایی خمیده و زانوهایی زخمی ولی قوی و جنگنده. به یاد تو می افتم، عزیزم.
دلم برای آن خلوت و آن همه درد که روحت را خراش می داد و همزمان جلا، می افتم.
می خواهم بنویسم از مسیری که طی می شود. بی واهمه و رها و آزاد.
اینجا من بی پرده از تو می نویسم ، عزیزم.
درباره این سایت